|
|
|
|
|
من ادواردو نیستم هفتاد و دو نکته کوتاه از زندگی بسیار زیبای شهید مهدی آنیلی فکر نکنم دیگه الان کسی باشه که ایشون رو نشناسه به هرحال به نظرم این کتابچه کم حجم بهترین کتابی بود که از زندگینامه ایشان خوندم پسر یکی از قطب های ثروت دنیا پدرش سوپر میلیاردر مسیحی مادرش پرنسس یهودی خودش مسلمان شیعه از اون کتابهایی که وقتی دستت می گیری نمیتونی زمین بگذاری به شدت توصیه اش میکنم برای خواندن، هدیه دادن، وقف در گردش خیلی چیزها رو بهمون یادآوری میکنه چیزهایی که برای باارزش بودن بهشون محتاجیم سلام و درود خدا بر بنده های حق جویش مصادیق والذین آمنوا اشد حبا لله
حجازی داشت از ایتالیا برمی گشت ایران. میگفت عجیب ترین چیزی که در این سفر دیدهام ادواردو بوده است به نظر من او یک پدیده است او هدیه ی عیسی مسیح به رسول الله صلی الله علیه و آله است **** خیلی دلش میخواست برود ایران و آنجا را ببیند ایران برایش آخرِ همه چیز بود آخرِ خوبیها آخرِ زیبایی ها حس می کرد مردمش با مردم بقیه جاها فرق دارند حس میکرد شبیه آنها را هیچ کجا ندیده بالاخره هم طاقت نیاورد رفت ایران فروردین ۱۳۶۰ ایران که رسید مستقیم رفت پیش فخرالدین حجازی سلام و احوال پرسی کرد و گفت قول داده بودی من را ببری پیش امام ... آیت الله خامنه ای و دیگران با تعجب به این صحنه نگاه میکردند امام پیشانیِ کمتر کسی را بوسیده بود. ***
آن مقام آمریکایی شلیک می کرد و به من می گفت ما تا این مرد را از میان برنداریم، آرام نمی نشینیم *** دلش برای فلسطین می تپید اخبار مسلمانان آنجا را که می شنید، حالش بد می شد وجودش زیر و رو می شد همه غم ها سرازیر میشد توی قلبش. نمی توانست برای یک لحظه هم کشت و کشتار آنجا را ببیند.میرفت پیش مقامات بلندپایه کشورش. پیش رئیس جمهور و وزیر وزرا و بقیه با آنها جلسه می گذاشت حرف می زد سر و کله می زد خودش را به آب و آتش می زد اما هیچکس حرف توی گوشش نمی رفت درمانده میشد نمیدانست باید چه بکند فرداش دوباره می رفت سراغ این مسئول آن مسئول سراغ هرکسی که می شناخت
|
||