
اسم تو آمده دل من بي قرار شد
همچون كبوتران به سويت رهسپار شد
از راه دور باز زيارت براي توست
نه! دور نيست دلم، پيش پاي توست
او صيد گشته بود به دام غم و گناه
تو باز ضامنش شدي آقاي پادشاه؟
تو باز هم به رافت خود كار كرده اي
عيسي نفس! نگاه به بيمار كرده اي
تاريك بود و حال چو ماهش نشانده اي
شمس الشموس! نور به رويش فشانده اي
او پست و زشت و حقير و پر ادعا
رفتار تو مناسب شان خودت رضا
هرچند ضعيف بود مُعينش شما شدي
آقا چه خوب كه مولاي ما شدي
بايد كه با چو شما غرق نور شد
آنقدر خوب شد كه دليل ظهور شد